چارلز دیکنز در یکی از سرنوشت سازترین مراحل تاریخ بریتانیا متولد شد و در طول زندگی، شاهد و گزارشگر تحولاتی عمیق در ساختارهای اقتصادی، اجتاعی و سیاسی این کشور بود. هنگام تولد دیکنز در سال ۱۸۱۲، بریتانیا مراحل اولیه تحول موسوم به انقلاب صنعتی را می گذراند که همراه با نوآوری در سازماندهی تولید و استقرار نظام نو سرمایه داری، روابط اجتماعی را نیز به گونه ای خشونت آمیز دگرگون می کرد.
تنها یکی دو دهه قبل از تولد دیکنز، آگاهی از امکانات بی نظیر تولید سرمایه داری در کسب ثروت، باعث آغاز روند “محصور سازی” اراضی کشاورزی و در نتیجه، فقر و آوارگی انبوهی از روستائیان بدون زمین شده بود. در این روند، مالکان بزرگ با لغو مجوز بهره برداری همگانی روستائیان از چراگاه های مشترک، و ایجاد حصارهایی در اطراف این مراتع، راه امرار معاش را بر گروه های بزرگی از دهقانان و کشاورزان خرد بستند و آنان را مجبور کردند تا برای ادامه حیات، رهسپار مراکز تولید کارخانه ای شوند.
در حالیکه نظام سرمایه داری در صدد کسب سود هر چه بیشتر و گسترش تولید بود، مهاجرت روستائیان به سرمایه دار این امکان را می داد تا نه تنها روستایی مهاجر، بلکه تمامی اعضای خانواده او را در برابر دستمزی ناچیز اجیر کند و در خدمت انباشت سرمایه قرار دهد.
نتیجه اقتصادی رشد سرمایه داری در این دوره، فقر غیرقابل تصور کسانی بود که به اجبار به کار در کارخانه ها تن در داده بودند و در محیطی بیگانه، جز نیروی کار خود نقطه اتکای دیگری نداشتند، هر چند دوام این نقطه اتکا هم به اراده کارفرمای سرمایه دار بستگی داشت.
درهای عدالت
در این دوره، شرایط سیاسی توده مردم بریتانیا بهتر از وضعیت اقتصادی آنان نبود.
در دو یا سه دهه اول قرن نوزدهم، هراسی که انقلاب فرانسه در هیات حاکمه کشورهای اروپایی، از جمله بریتانیا پدید آورده بود با انحراف این انقلاب از مسیر اولیه و تبدیل آن به یک امپراتوری شکست خورده، فروکش کرده و اشراف بریتانیایی، سرمست از پیروزی در جنگ با فرانسه، زمام امور را در یکی از فاسدترین دوره های تاریخ سیاسی این کشور در دست داشتند.
در این تشکیلات فاسد، نه تنها صاحبان کرسی های موروثی مجلس اعیان، بلکه بسیاری از نمایندگان انتخابی مجلس عوام نیز هدفی جز حفظ قدرت و برخورداری از عواید مادی رشد سرمایه داری را دنبال نمی کردند.
حتی نظام قضایی نیز بی پرده در خدمت ثروتمندان قرار گرفته و به گفته یکی از قضات بریتانیایی، “درهای عدالت مانند درهای رستوران گرانقیمت ریتز بر روی همه کسانی که ثروت کافی داشتند گشوده بود.”
این نظام فاسد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بر پایه های یک رشته اعتقادات به ظاهر دینی و مجموعه ای از ارزش های به اصطلاح اخلاقی استوار بود که مانند همه جوامع در همه دوره های تاریخی، نقش توجیه گر وضعیت موجود و دفاع از منافع و دیدگاه های قدرتمندان حاکم بر جامعه را برعهده داشت.
در برداشتی “انسانی تر” از این نظام ارزشی، فقر و ظلم پذیری ناشی از مشیت الهی قلمداد می شد که به فرودستان امکان آن را می داد تا با قبول وضعیت موجود، روح خود را تعالی بخشند و به جبران مصایب دنیوی، به مواهب اخروی چشم داشته باشند.
و در تفسیری رایج تر از این نظام، فقرا و فرودستان مسئول شرایط نامطلوب زندگی خود دانسته می شدند و عدالت ایجاب می کرد که به خاطر چنین مسئولیتی، به نحو مناسب تادیب و تنبیه شوند.
همانگونه که دیکنز در داستان های خود تصویر کرده، حامیان مالی و اداره کنندگان موسسات خیریه، حتی یتیم خانه ها، با اعتقاد کامل به مقصر بودن کسانی که به حکم سرنوشت، تحت تسلط آنان قرار می گرفتند، سختگیری های گاه توانفرسا و غیرانسانی را لازم و مفید می دانستند و در جامعه ای به شدت طبقاتی، ستم پذیری فرودست و ستم کردن فرادست را قانونی طبیعی و تخطی ناپذیر می انگاشتند.
نگرش هیات حاکمه و طبقات مسلط در بریتانیا در چند دهه پس از بروز انقلاب صنعتی نه فقط ظالمانه، بلکه به وضوح، ریاکارانه بود.
گزارشگر جامعه ای در حال گذار
چارلز دیکنز در چنین جامعه ای متولد شد و دوران جوانی و نوجوانی خود را در چنین شرایط گذراند.
اگرچه خانواده دیکنز با معیارهای آن زمان، به طبقه میانی جامعه تعلق داشت و می بایست بتواند معاش فرزندان خود را تامین کند، اما بی تدبیری مالی پدر خانواده باعث شد تا چارلز جوان دست کم برای مدتی در شرایطی قرار گیرد که جوانان طبقه کارگر با آن دست به گریبان بودند.
در عین حال، اگر فرزندان خانواده های کارگر چنان پرورش یافته بودند که فقر و سرکوب را سرنوشت طبیعی و اجتناب ناپذیر خود بدانند، بی تردید جوانی از طبقه میانی جامعه، تحمل چنین شرایطی را صرفا حاصل بدبیاری، و وضعیتی غیرعادلانه و حتی غیرطبیعی تلقی می کرد.
و البته واکنش افراد نسبت به “بدبیاری” و بی عدالتی متفاوت است.
بعضی به خشونت روی می آورند و گاه راه انقلابیون خشمگین را در پیش می گیرند، برخی دیگر ظلم را با خودآزاری پاسخ دهند و گرفتار افسردگی می شوند و شماری در صدد مقابله و تغییر وضع موجود بر می آیند.
در این میان، معدوی هم صرفا به نجات خود بسنده نمی کنند و هدف بزرگتری را که تلاش برای افشا و مقابله با ظلم و دیگر بیماری های اجتماعی است در پیش می گیرند و در این راستا، ابزار و امکانات متفاوتی را به کار می برند.
دیکنز از جمله کسانی بود که این هدف را برگزید یا دست کم در این مسیر قرار گرفت و وسیله ای را که در اختیار گرفت، گزارشگری ناهنجاری های جامعه بود.
البته چارلز دیکنز نخستین کسی نبود که به تلاش برای کشف و افشای ناهنجاری های عصر خود دست زد.
همزمان با او، گروهی از اندیشمندان و فعالان سیاسی و اجتماعی، با انتشار جزوه و کتاب و مقاله، به عنوان فیلسوف، سیاستمدار و فعال سیاسی در صدد رفع معضلات جامعه از طریق اصلاحات، و یا سرنگونی نظام حاکم با توسل به انقلاب بر آمده بودند.
حتی توسل به ابزار ادبی برای پیشبرد اصلاحات هم از ابتکارات دیکنز نبود و شعرا و نویسندگانی قبل یا همزمان با او، از ادبیات به عنوان وسیله ای برای آگاه سازی و برانگیختن وجدان اجتماعی بهره برده بودند.
قانع کردن مخاطب
با اینهمه، آنچه چارلز دیکنز را به شخصیتی نادر، و حتی منحصر به فرد در تاریخ اجتماعی و ادبی بریتانیا تبدیل می کند، شیوه کار اوست که نه تنها معضلات اجتماعی را نشان می دهد، بلکه مهمتر از آن، مخاطبان را به اندیشه لزوم برخورد با این معضلات بر می انگیزد.
دیکنز را نمی توان “ادیب” به معنی رایج کلمه تلقی کرد، بلکه باید او را گزارشگری دانست که به جای استفاده از ادبیات به عنوان یک “هنر متعالی” و قابل استفاده “خواص”، شیوه قصه گویی را برگزید، در حالی که موضوع و مضمون قصه های خود را از محیط اطراف گرفته و در پیگیری هدفی مشخص به کار می برد.
بررسی آثار دیکنز نشان می دهد که به خصوص در آثاری که پس از دستیابی به شهرت و رفاه نسبی خلق کرده، کوشیده است با تصویرپردازی انتقادآمیز از معیارها و روابط اجتماعی و فردی، ، مخاطبان خود را با بی عدالتی و خشونت مستولی بر جامعه آشنا سازد و شاید هم لزوم تغییرات را گوشزد کند.
در عین حال، اگر تشویق مخاطبان به تلاش برای شرایط اجتماعی را هدف آثار دیکنز بدانیم، نویسنده برای رسیدن به این هدف، به موعظه و اندرز روی نمی آورد بلکه ابزاری را به کار می گیرد که از کارآیی منحصر به فردی در تاثیرگذاری بر مخاطبان برخوردار است.
او به خوبی می دانست که در تغییر روش و نگرش مخاطبان، شعارهای خشم آلود و تقبیح و تهدید کمتر به نتیجه می رسد و واکنشی خشم آلود و یا دست کم بی اعتنایی و نفی واقعیت را در پی می آورد و حتی باعث رویگردانی خوانندگان می شود.
کشف، یا بازکشف دیکنز این بود که برای آشکار ساختن نقاط ضعف جامعه و مسئولیت مخاطبان در قبال آن، اشاره های تلویحی به خصوص اشاراتی طنز آمیز می تواند نتیجه بخش تر باشد.
به این ترتیب، مصائب فرودستان جامعه و ستم های مادی و معنوی و روحی و جسمی که بر آنان وارد می شود به گونه ای در قصه های دیکنز به تصویر کشیده شده است که خواننده را تکان می دهد و بر نقشی که ممکن است در ایجاد چنین شرایطی داشته باشد شرمسار می کند بی آنکه در صدد انکار واقعیت و یا تبرئه خود برآید.
در واقع، احساسی که این داستان ها در مخاطب ایجاد می کند، آگاهی بر ابتذال معیارها و ارزش هایی است که گاه بشر براساس آنها، به رفتار ظالمانه دست می زند و مرتکب فجایعی ناگفتنی می شود.
تصویر پردازی دیکنز از کودکان محکوم به زندگی در شرایط تحمل ناپذیر یتیم خانه ها و یا ادامه حیات در دنیای زیرزمینی، توصیف او از کسانی که به خاطر موقعیت خود در ساختار طبقاتی جامعه و یا از بد حادثه گرفتار فقر و ستم پذیری شده اند، و شرح او از چند و چون زندگی دیگر فرودستان جامعه، دردناک است، اما شنیدن آن بدون لطف و امید به بهبود نیست.
و توصیف او از احساس قدرت و غرور عاملان یا تایید کنندگان ستم اجتماعی، کسانی که به حکم تقدیر یا با توسل به انواع وسایل اخلاقی و یا غیراخلاقی به رفاه مادی دست یافته اند چنان تمسخر آور است که قاعدتا باید چنین افرادی را وادار کند که، اگرنه در پاسخ به ندای وجدان، بلکه از سر شرمساری، در صدد چاره جویی برآیند.
دیکنز و اصلاحات
بریتانیا نخستین کشوری بود که استقرار و رشد نظام سرمایه داری صنعتی را از زایش تا بلوغ، پشت سر گذاشت و تبعات سیاسی و اجتماعی این مراحل و تحولات عمیقی را که به همراه آورد به طور کامل تجربه کرد.
درواقع، شرایط این کشور از جمله وضعیت زندگی و معاش توده مردم در زمان تولد دیکنز در سال ۱۹۱۲ با شرایطی که هنگام درگذشت او در سال ۱۸۷۰ مشاهده می شد قابل مقایسه نبود.
با فرارسیدن دهه های ششم یا هفتم قرن نوزدهم، سرمایه دار بریتانیایی، با اتکا به رشد سریع داخلی همراه با استثمار امکانات اقتصادی مستعمرات، امکان آن را یافته بود تا ضمن سودبری مناسب و انباشت سرمایه، به اقداماتی در راستای بهبود شرایط توده مردم دست بزند.
همزمان، حکومت نیز با تدابیری مانند محدود کردن ساعات کار و حمایت از کودکان و نوجوانان، زمینه را برای اجرای برنامه هایی فراهم آورد که با معیارهای آن زمان، بسیار مترقی تلقی می شد.
کوتاه مدتی پس از درگذشت دیکنز، قوانینی برای تشکیل سندیکاهای کارگری مستقل، اجباری شدن تحصیلات ابتدایی و گسترش حق رای به تصوب رسید که با افزایش نظارت مردمی بر فعالیت های سیاسی، ساختارهای نوین دموکراتیک را در این کشور تحکیم بخشید و زمینه رواج ضوابط اخلاقی قابل قبول تری را ایجاد کرد.
اصلاحات سیاسی و اجتماعی در بریتانیا و به تبع آن، تعدیل نابرابری های اقتصادی، در دوره ای تحقق یافت که در طول آن، نظام های حکومتی بسیاری از کشورهای اروپایی با قیام های مردمی، شورش و انقلاب فروپاشید، تغییر شکل داد و از میان رفت.
این واقعیت که نظام سیاسی بریتانیا، هر چند با تغییراتی اساسی، توانست از این تحولات جان سالم به در ببرد تا حدود زیادی نتیجه سنت آزادی بیان در این کشور و آمادگی هیات حاکمه برای پذیرش نظرات کسانی بود که با هدف بهبود شرایط اجتماعی، شرایط اجتماعی را به نقد کشیدند و برای مشکلات جامعه راهبردهایی ارائه دادند.
تاریخ نویسان اسامی مصلحان بریتانیایی این دوره و نتیجه فعالیت های آنان را ثبت کرده و از اقدامات آنان در راستانی ممنوعیت بهره کشی از کودکان، بهبود شرایط کارگران، گسترش آزادی های اجتماعی و سیاسی و ارائه “چهره انسانی تری” از سرمایه داری نام برده اند.
البته در رساله های تاریخی، تاکید بیشتر بر نقش کسانی است که با انتشار گزارش های تحقیقی، دیدگاه نخبگان جامعه را متحول کردند و با کسب حمایت سیاسی، توانستند قوانین ظالمانه را تغییر دهند و نهادهای سیاسی را به حمایت از فرودستان ترغیب کنند.
با این همه، نباید نقش کسانی را نادیده گرفت که با بهره بردن از استعداد هنری خود، از جمله در قصه گویی، بر وجدان جامعه تاثیر گذاشتند و مخاطلبان را با ظرافتی که تنها از هنرمندان ساخته است، با کاستی های احتماعی آشنا ساختند.
اینکه آیا دیکنز تک تک قصه های خود را با هدف افشای معایب اجتماعی و به عنوان تلاشی در راه اصلاحات می نوشت و یا صرفا قصد قصه گویی داشت، جندان مهم نیست.
آنچه نمی توان در آن تردید داشت این است که این نوشته ها در آگاه سازی مخاطبان و برانگیختن احساس نیاز به تغییرات اجتماعی لاتقل در برخی از آنان بی تاثیر نبود.
به این ترتیب می توان نام چارلز دیکنز را باید در فهرست “مصلحان” اجتماعی عصر او قرار دادو نوشته هایش را به عنوان عاملی در ترغیب معاصرانش به شناخت نواقص جامعه نوسرمایه داری و رفع این نواقص ستود.
در مورد تاثیرگذاری دیکنز بر آگاهی نسل معاصر خود و نسل های بعدی از شرایط آن زمان، همین بس که حدود یک قرن و نیم پس از درگذشت دیکنز، هنوز هم تصویری که بسیاری از مردم از شرایط قرن نوزدهم بریتانیا در ذهن دارند کمابیش همان است که در نوشته های این نویسنده و صدها اثر هنری متاثر از آنها انعکاس یافته است.