چه قلم ها که در راه هدایت ستیزی و هدایت شناسی فرسوده نشد ولی ای کاش خودکشی او (که نه توجیه پذیر باشد) همچنانکه مسبوق است، دستاویز قرار نمی گرفت و نگیرد و یکبار هم که شده کنهِ نوشته هایش در بوتۀ آزمایش واقعی برای قیاس او با نه به اصطلاح رقبای وطنی اش، بلکه با آثار نویسنده های فرا ملّی هم عصرش(مثلا رمانهای پس از باران و فاحشه خانه ها تعطیل است از ارنست همینگوی، مسخ کافکا، بیگانه آلبر کامو و …) قرار گیرد و آثارش نه در باب دین ستیزی و دین گریزی و بیهوده فرسایی در مثلاً روانکاوی کمبودهای روانی و عقده های اجتماعی اش (که با توجه به موقعیّت او در خانواده ای از عالی منصبان قضایی، مالی و نظامی و رفت و آمدهایش با خانواده های سرشناس فرانسوی، داشتن کمبود اجتماعی، روانی و جنسی را برایش دور از ذهن نموده و بیشتر دستاویز مغرضان هدایت ستیز بوده است.) بلکه در تحریف واقعیّات در پی شاید فهم حقایق (که به نظر ناممکن برسد) که مانیفست خود صادق خان نیز بوده است نقد شود.