آیزایا برلین از تنوع رفتار آخماتووا خوشش آمد: خصلتی که گاه شیوۀ باشکوه او را جایگزین مقولهیی طعنهآمیز و مغرضانه میساخت. آن دو سراسر شب با هم حرف زدند. صبح که شد، برلین دست او را بوسید و از خانه خارج شد. برندا تریپ، شیمیدان متخصص عناصر طبیعی که برای انجمن بریتانیا کار میکرد، میگوید وقتی صبح آن روز برلین در رختخوابش دراز کشید به خود گفت: «عاشق شدم، عاشق شدم.»
آیزایا برلین از مهم ترین متفکران سیاسی لیبرال در قرن بیستم و از جمله کسانی است که مانند هایک، پوپر و آرنت، مهاجرت را به زندگی تحت امر حکومت های توتالیتر ترجیح داد. با وقوع انقلاب ۱۹۱۷ روسیه، او به همراه خانواده اش به انگلستان رفت و بعدها طی جنگ دوم، خانواده او توسط نازی ها کشته شدند. این تجربه شخصی و البته آموزش انگلیسی او بر اندیشه ضدتوتالیتاریانیستی اش تاثیر آشکار گذاشت. تلاش های علمی او در آکسفورد بر پایه فهم نقش اندیشه ها در سیاست بود. او اساس حکومت های توتالیتر را تفکر مونیستی می داند و مبنای نظریات سیاسی او دفاع از پلورالیسم است.
یکی از نخستین جریانهایی که تأثیری مهم بر اندیشه محافظهکاری در غرب داشت، جنبش موسوم به ضدروشنگری بود. طرفداران این جنبش که اندیشمندان و فیلسوفان گوناگونی را در بر میگرفتند بر ایدههای بنیادین روشنگری مبنی بر پیشرفت و امید انسان به آیندهای بهتر برپایه عقل محاسبهگر تردید روا میداشتند.
این مقاله در سال ۱۹۵۳ و در اسپکتیتور به چاپ رسیده است. هنری هاری ویراستار آثار برلین آن در کتاب The Power of Ideas در سال ۲۰۰۰ دوباره به چاپ رسانده است. این مقاله آرای برلین را در زمینه رئالیسم ، پیچیدگی واقعیت و پلورالیسم روش شناسانه روی دایره می ریزد. نثر این مقاله نسبت به دیگر مقالات برلین کمی دشوار تر است اما ارزش آن را دارد که دقیق خوانده شود. این ترجمه از روی نسخه اولیه این مقاله انجام شده است.
کانت از رمانتیسم بیزار بود. از افراط و وهم پردازى _ یا به اصطلاح خودش Schwaermerei [= شور و شیفتگى] - به هر شکل و از مبالغه و عرفان و ابهام و آشفتگى به هر صورت، تنفر داشت. مانند هامان و هردر که هر دو را مى شناخت، در محیط متقدسان بار آمده بود. هامان را عارفى رقت انگیز و پریشان اندیش مى دانست و نوشته هاى هردر را به جهت کلى گویى هاى بى حساب بدون شاهد و دلیل و امواج پهناور خیال پردازى هایى که، به نظر وى، توهین به عقل بود، دوست نمى داشت. کانت ستاینده و دوستدار علوم بود. ذهنى دقیق و به غایت روشن داشت، نوشته هایش غامض ولى به ندرت نادقیق بود. خود، دانشمندى برجسته (در کیهان شناسى) بود، به اصول علمى شاید عمیق تر از هر اصل دیگرى اعتقاد مى ورزید و وظیفه خویش را در زندگى شرح و بیان منطق علمى و روش علمى مى دانست. از هر آنچه به هر لحاظ آمیخته به غلیان شور و شعف یا آشفته فکرى بود نفرت داشت.