مرگ درد ندارد... ارتباط نهادین مرگ و زندگی درکی است که برای مدت هایی طولانی در شاخه هایی از علوم تجربی و به ویژه زیست شناسی سابقه داشته است. قطعی ترین امر درباره زندگی، مرگ است. با این وجود، شیوه های رنگارنگ انکار مرگ، الگوهای متنوع واژگونه ساختن معنای آن و روشهای هوشمندانه بازتفسیر و بازخوانی این رخداد طبیعی، چنان رواجی دارند که هر ذهن کنجکاوی را در رویارویی با این مفهوم دچار سردرگمی می سازند. گویا ابهامی که در مفهوم زندگی تنیده شده است، به مرگ نیز سرایت کرده باشد. مطلب حاضر با اشاره به سه نظریه (ازجمله نظریه فروید) در باب مرگ تنها به نقد آنها می پردازد.
مرگ یکی از موضوعاتی است که در تمام آثار بلانشو حضور دارد و تأملاتش را در باب زبان، ادبیات و فلسفه، سامان می دهد. بلانشو با تأمل در خصوص مرگ، همان سنت فلسفی غرب را پیش می گیرد و در واقع همین جاست که او درگیر فلسفه می شود...
در کل جهانبینی و دیدگاه علوی در داستانهایش با موقعیتهای مختلف همسو میگردد. گاه به روایت وقایع در عصرشـ اعم از معضلاتی که در اجتماع و یا سیاست و مملکتداری وجود داردـ و گاه به بیان احساساتی از عشق بهطور رمانتیک میپردازد. او در فحاوی داستانهایش دهها حرف و حدیث از وضعیتهای متفاوت جامعهاش بازگو میکند؛ حال آنکه اندیشه و ایدئولوژی علوی در باب مرگ و نیستی در برخی از داستانهایش میتواند بازگوکننده ی جنبهای دیگر از نظرگاههای او باشد.
اگر ما شعر را شاهد بگیریم و بر این باور باشیم که فقط شعر است که دروغ نمی گوید(چون ازژرفای جان بر می خیزد و فرصت ندارد تا از گذر گاه های دروغ عبورکند)، بانگاهی به شناسنامه ی پنجاه ساله ی شعر نادرپور به این نتیجه می رسیم که وی دست کم در۹۰ در صد شعر هایش با نهایت دردمندی، باری از شوربختی وتیره روزی و زندگی نادلخواه را به دوش می کشیده و با اینکه مرگ راهمزاد جاودانه ی خود می دیده، بازهم آن را از بُن جان آرزومی کرده است.
اگر مرگ نمی بود،همه آرزویش را می کردند.اجتماع بی مرگ،اجتماعی مرده است!مرگ ما را انتخاب می کند و به جایی می فرستد که هیچ آگاهی درباره ی آن نداریم.درست به خاطر همان جمله ی اول، مرگ ارزش ذاتی پیدا می کند،موجودیتی فرشته وارکه معصومانه خوب و بد را به کام می کشد و خم به ابرو نیز نمی آورد. اما من درباره ی نوع خاصی از مردن که ناشی از یک تصمیم فردی یا انتخاب شخصی است صحبت می کنم،مردنی که در آن حس خودآگاهی موج میزند،یعنی«خودکشی» یا «انتحار».