دو سال پیش بود که «جدال قدیم و جدید» سید جواد طباطبایی روی پیشخوان کتاب فروشی ها رفت و تب سید جواد- پس از یک چندی که فروکش کرده بود- فراگیر شد. این فراگیری اما به واسطه پنجاه صفحه مقدمه ای بود که براین کتاب جدید ضمیمه شده بود. ضمیمه، چون چندان مرتبط با محتوای کتاب نبود و خود،بنیانی مستقل داشت: من متهم می کنم.« شایگان متوهم است. سروش نقال مثنوی است.دوستدار دین خوست. شریعتی دانشجوی جامعه شناسی است و....»
بدون تردید، یورگن هابرماس در حال حاضر مطرح ترین و پرآوازه ترین فیلسوف اجتماعی آلمان است. وی که به نسل دوم متفکران «مکتب فرانکفورت» (1) تعلق دارد، از نادر بازماندگانی است که سنت اندیشهی فلسفی این مکتب را پس از بزرگان نسل اول و در رابطه با «نظریهی نقدی» ادامه داده است.
هیچ انقلاب عظیمی در تاریخ معاصر بدون حضور روشنفکران به وقوع نپیوسته است.آیا این قاعده که توسط ادوارد سعید ترسیم گشته است،می تواند در مواجهه با جنبش مشروطه خواهی ایرانیان شاهد بروز یک استثنا باشد؟!ما سوال اصلی این گفتار را چنین طرح می ریزیم که،آیا اساساًمشروطیت منهای روشنفکران قابل تصور است؟نیز در همین آغازینه کار اذعان خواهیم داشت که این سطور در پی آنست تا حتی المقدور گامی برای زدودن ابهام و بلکه اغراض از چهره روشنفکران کلاسیک ایران زمین بردارد.
در این بحث آرای کارل رایموند پوپر فیلسوف اتریشی - انگلیسی را در رابطه با عدالت بررسی می کنیم. پوپر با برآمد حکومت های تام گرا (توتالیتاریستی) در اروپا، دو اثر مهم خود یعنی «جامعه ی باز و دشمنان آن» و نیز «فقر تاریخگرایی» را که شالوده فلسفه سیاسی او را می سازند، منتشر ساخت. این دو اثر، تلاش وی را در دفاع از آزادی، مقابله با جنگ و طرد اندیشه های سیاسی تام گرایانه و اقتدارطلبانه نشان می دهند.
لیبرالیسم سیاسی جان رالز از دو بخش تشکیل میشود. یکی خود لیبرالیسم و دیگری لیبرالیسم به نحوی که در فلسفه سیاسی جان رالز پرورانده و تفسیر شده است. رالز به مکتب لیبرالیسم تعلق دارد اما ابتدا باید محتوای این جمله را مشخص کنیم، زیرا اولا تعابیر بسیار مختلفی از لیبرالیسم وجود دارد که بعضی اوقات کار را به تقابل میکشاند و ثانیا در کشور ما لیبرالیسم تحت تاثیر افکار و عقاید گوناگون و سوءاستفادهها و بدفهمیها، لااقل در بعضی محافل به دشنام تبدیل شده.
مایکل والتر از فیلسوفان سرشناس آمریکایى و داراى شهرت جهانى است. از او تاکنون بیش از بیست کتاب در حوزه فلسفه سیاسى و فلسفه اخلاق و فلسفه اجتماعى به چاپ رسیده است، شامل موضوعاتى متنوع و مطرح مانند ناسیونالیسم، قومیت، عدالت اقتصادى، رفاهگسترى وجامعه مدنى. ولى شاید معروفترین کتاب او که اکنون به صورت یکى از آثار مهم مرجع در آمده جنگهاى عادلانه ناعادلانه است که در آن قانونجنگ از جهات فلسفى و اخلاقى و حقوق بینالملل مورد بحث و موشکافى قرار مىگیرد. از دیگر کتابهاى مهم او حیطههاى عدالت، تفسیر ونقد اجتماعى، صحبت نقادان، پلورالیسم و عدالت و برابرى، استدلالهاى چپ، عقل و سیاست و هیجان و بالاخره درباره مدارا است که از زمانانتشار (1997) به بیست زبان ترجمه شده است.
پروژه ای که می خواست خودش را جدا کند و بگوید ما در ایران برای اولین بار می توانیم پرسش هایی را مطرح کنیم که روشنفکری در ۱۵۰ سال گذشته نتوانسته مطرح کند و احتمالاً می توانیم پاسخی برای آنها داشته باشیم نه تنها موفق به ارائه پاسخ نشده بلکه اساساً سوال را هم نادرست مطرح کرده است. اگر عرفان مولوی را با بحث الهیات مسیحی خلط نمی کردیم مشکل سکولاریزاسیون را می شد آسان تر حل کرد.
استدلال اصلى ما در این گفتار آن است که در سال هاى اولیه انقلاب اسلامى، خودآگاهى ایدئولوژیک سیاسى ـ اسلامى به واسطه عوامل گوناگونى از جمله بسیج سیاسى و عملکرد دستگاه هاى ایدئولوژیک دولت، به عنوان خودآگاهى غالب گسترش یافت و خود آگاهى هاى دیگر را تحت الشعاع قرارداد، اما از دهه ۱۳۷۰ به بعد، به واسطه عملکرد عوامل گوناگون خودآگاهى سیاسى ـ ایدئولوژیک دچار ضعف و گسست شد و به جاى آن، از یک سو انواع مختلفى از هویت ها و خودآگاهى هاى ملى، قومى، طبقاتى، جنسى و سنى در حال ظهور و شکل گیرى بوده اند و از سوى دیگر، خودآگاهى سیاسى متنوع تر و پراکنده تر گشته است. زندگى و کردارهاى سیاسى در این دهه، به دلیل همین تحول در خودآگاهى ها و هویت ها، دستخوش دگرگونى چشمگیرى شده است.
درباره ی سیاست، لوازم و ماهیت مربوط به آن در دوران جدید مباحثات فراوانی ذیل حوزه ی اندیشه ی سیاسی صورت گرفته است که از جوانب مختلفی نیز به موضوع پرداخته اند. قبل از هر کاربردی از واژه سیاست باید نوع نگاه وفهم خود را از حوزه معلوم کنیم ، اما به نظر می رسد که ارایه ی یک تعریف جامع و مختصر از این حوزه کاری آسان نباشد اما می توان تا جایی که امکان دارد از موضع بیرونی درباره شرایط و الزامات این حوزه به بحث پرداخت تا احتملا رسیدن به یک نظرگاه مشترک در این زمینه آسان تر شود. برای دستیابی به این نظرگاه ما ناگزیر از باز پرداخت هر چند مختصر اندیشه هایی هستیم که به نام این حوزه در طول تاریخ پیدایش مباحث مربوط به خودارایه شده است.
آینده دموکراسی در ایران به طور عملی، در گرو حل مسایل تاریخی مهمی است که اگر به آنها پرداخته نشود، مشکلات تاریخی جامعه ایران، ابعاد تازهتری پیدا خواهد کرد. ایجاد جامعه قانونی، رعایت حقوق شهروندی، جدایی دین از دولت، تضمین آشکار حق مشارکت سیاسی مردم و اجرای عدالت اجتماعی در فرهنگ سیاسی معاصر، مفاهیم کم و بیش شناخته شدهای هستند.... اما احترام به حقوق فردی، یعنی آنچه که در مجموع از آن به اندیویدوالیم یاد میکنند، احترام به حقوق اساسی اقوام مختلفی چون ترک، کرد، لر، بلوچ، عرب، ترکمن، فارس و اقلیتهای دینی و تضمین آشکار آزادیهای فرهنگی و سیاسی آنها، نیز رعایت تساوی واقعی حقوق زنان ـ این پیشتازان مبارزات سالهای اخیر ـ با مردان. تلاش برای ایجاد فرهنگ دموکراسی از طریق آموزش و پرورش و نهادی کردن نهادهای جامعه مدنی، از سندیکاهای صنفی مستقل از دولت گرفته تا انجمنهای گروهی مستقل مختلف و حذف نکردن مخالفان سیاسی و تضمین حقوق مخالفشان، از مهمترین مسایلی است که اگر این بار پاسخی شایسته و در خور و عملی برای آنها نیابیم، ایران را دچار مشکلات اساسی خواهیم کرد.