بررسی سهل انگارانه تاریخ ایران در روزگار قدرتمداری قاجاریان ممکن است به سادگی کاوشگر تاریخ را دچار اشتباه فاحش کند و موجب شود که جوینده تاریخ چنین گمان دارد که جامعه ایران عهد قاجار جامعه ای بسته، ایستا و عقب مانده به شمار میآمد که از سیر قهقرایی رو به تزایدی نیز برخوردار بوده است. البته با توجه به شکست های فاحش ایران در عرصه دیپلماسی، وادی سیاست و میدان نبرد، کشته شدن بزرگانی چون قائم مقام فراهانی و امیرکبیر، رواج گسترده خرافه پرستی و انواع و اقسام روش های رمالی و طالع بینی و فال گیری، رخ نمودن قحطی های فراوان و شایع گشتن افزون بیماری های مسری و ده ها دلیل مشابه دیگر به یک جستجوگر عرصه تاریخ این اجازه را میدهد تا در تحلیل خویش جامعه ایران آن عهد را جامعهای راکد و ایستا قلمداد کند. با این وجود، بازبینی دقیق و واکاوی نقادانه منابع تاریخی دوران قاجاری اثبات مینماید که ایران آن عصر تا بدان حد که به طور عام پنداشته میشود نیز صامت، ثابت، بدون تغییر، بی تحول و دور از دگرگونی نبوده است. شاید حتی بتوان تعبیر صادق زیباکلام در کتاب، سنت و مدرنیته، را که بیان داشته است تغییر و تحولات رخ داده در روزگار قاجار، ایران قاجاری را واجد پویایی خاص نموده بود درست دانست.
آنچه روشن است، از مهمترین جریان هایی که در عصر قاجارها به وجود آمد فکر تغییر و اندیشه نوین مبتنی بر اصلاحات بود. درحقیقت، آنچه موجب پدیدار گشتن این جریان شد بروز شرایط خاص بود که لزوم بازسازی و اصلاح را میطلبید. عواملی چون تماس با غرب، تاثیر حضور استعمار، انسجام اجتماعی در قالب شکل گیری طبقات نوین، اشاعه فکر نو و درخواست استمرار تغییرات، مسافرت رجال و دانشجویان به فرنگ و انتقال مشاهدات به هموطنان، ورود پدیده های جدید تکنیکی، فنی، فرهنگی (تلگراف، روزنامه، مدرسه و…) ، به خصوص طرح آرای اندیشمندان و خردورزان اروپایی در مورد آزادی، برابری، سوسیالیسم، قانون مدنی و مشروطیت سبب شد تا موجی از داخل و خارج نظام قاجار برای انجام تغییرات گسترده به پا خیزد. چنین به نظر میآید که بروز این شرایط خاص که به تعبیری میتوان آن را با مفهوم مدرنیسم و ورود مدرنیته به ایران یکسان پنداشت سببی بر آن شد تا برخی رجال آگاه تر پی ببرند که جامعه شان چه میزان عقب مانده میباشد و در جوامع دیگر چه تغییر و تحولاتی رخ داده است و در نتیجه رویای اصلاح و خیال تحول را در سر بپروانند.
سنت گرایی و نوگرایی در روزگار قاجار
بر ایران سده نوزدهم و مقارن عصر مشروطه، پادشاهان قاجار در راس الیگارشی حاکم قرار داشتند و زمامدار مطلق بودند. حکم این پادشاهان همچون قانون، کلامشان حق، اراده شان مطلق، عقلشان بالاتر از همگان، منویاتشان لازم الاطاعه، رایشان ثاقب و وجود مبارکشان نیز درحقیقت ظل الله یا سایه خدا بر روی زمین بود که هر جنبندهای به زیر آن پناه میبرد. به تعبیری دیگر توده مردم رعیت به شمار میآمدند و تنها انتظاری که از آنان میرفت آن بود که همچون گله گوسفند از شبان خود یعنی قبله عالم تبعیت کنند، هرچند، به تعبیر حمید مشعوف، نویسنده کتاب وزارت و وزیران اعظم در دوره قاجار، در بیشتر اوقات پادشاهان قاجاری نه تنها شبانی نمی کردند بلکه خود گرگ گله به شمار میآمدند. بایسته یادکرد است، که سیاحان و جهانگردان اروپایی آن روزگار بر این نظر بودند که شاهان قاجاری به سبب داشتن قدرت مطلق بر جامعه تسلط داشتند، اما در واقع سلطه شاهان قاجار بر جامعه همانگونه که یرواند آبراهامیان، مولف کتاب ایران بین دو انقلاب، نیز اذعان داشته است نه به دلیل توانمندی آنان بلکه ناشی از ناتوانی چشمگیر جامعه سنتی ایران آن عهد بود.
از دیگر سوی، اهمیت دین و روحانیت به عنوان متولیان آن در جامعه آن زمان ایران در حد اعلی درجه بود. اهمیت علمای آن عهد از این جهت که هم امور مذهبی، هم کار قضاوت و همچنین وظیفه آموزش و پرورش بر عهده آنان بود کاملا بارز و مشهود است. بایسته و شایسته است یاد شود این روحانیت خود در آستانه مشروطه از لحاظ طیف به سه گروه تقسیم شدند:
۱- روحانیان دارای اعتقاد سنتی و افکار متعارف.
۲- روحانیان با افکار و روحیات جدید متاثر از جریان احیا» و اصلاح دینی.
۳- روحانیان داری اندیشهها و روحیات آزادی خواهی و ترقی خواهی اقتباس شده از غرب.
به هر ترتیب، آنچه روشن است، ایران آن عهد جامعهای سنتی بود که به لحاظ اقتصادی بسیار فقیر، ضعیف و عقب مانده، به لحاظ ارتباطات پراکنده و بدون ارتباط و به لحاظ اجتماعی در تجارت، سیاست، روابط بین الملل، علم و فرهنگ از مابقی جهان منفک و منقطع به شمار میآمد، با این وجود، چندی نپایید که اوضاع رو به دگرگونی نهاد و ندای نوگرایی و اصلاح طلبی هر روز رساتر از روز پیشین طنین افکن گردید. در حقیقت، شاید بتوان گفت نقطه صفر دوران مدرنیته در ایران با حکومت قاجارها همزمان شد. شکست های تحقیرآمیز و غم انگیز ایران از روس ها و در پی آن امضای قراردادهای ننگین گلستان و ترکمان چای و همچنین توجه بسیار انگلیسیها به ایران که دروازه ورود به مستعمره ارزشمندش، هندوستان، به شمار میآمد سبب شد اندک اندک دربهای ایران که در آن زمان هنوز در دوره به اصطلاح فئودالیسم آسیایی خود به سر میبرد به روی مدرنیته گشوده شود.
شایان توجه است، براساس آنچه منابع تاریخی روزگار قدتمداری قاجارها به دست میدهند نخستین نجواهای مرتبط با مدرنیسم و اولین نواهای مربوط به نواندیشی از اندرون حکومت مستبد و به شدت سنتی قاجار به گوش عامه رسید !
نواندیشی حکومتی
اسناد به جای مانده از آن روزگاران خاطرنشان میسازند نخستین شخص که ضرورت نواندیشی، نوگرایی و اصلاحات را دریافت، عباس میرزا، پسر و ولیعهد فتحعلی شاه قاجار بود. عباس میرزا که فرماندهی سپاهیان ایرانی را بر عهده داشت پس از شکستهای سنگین نظامیایران از روسها در اندیشه یافتن علل شکست با وجود دلاوریها و رشادتهای لشگریان ایران برآمد و دریافت که عامل اصلی شکست نه در کم کاری سربازان ایرانی بلکه در اندیشههای نوین نظامی، رشد تکنولوژی و مشابه اینها در میان روسها است. او دریافت که نوع جنگ ها دیگر عوض شده است، نبرد مقولاتی همچون طرح، نقشه، استراتژی، لجستیک، توپخانه، یونیفرم، پشتیبانی و سازمان نظامیمدرن و متحول خاص خود را میطلبد، بنابراین با کمک فرانسویان درصدد ایجاد قوای نظامی مدرنی به نام نظام جدید برآمد. وی برای این نظام جدید نیازمند اسلحه بود و در پی تامین اسلحه ناگزیر بود کارخانههایی بنیان نهد. در این هنگام بود که دریافت پیش نیاز ایجاد صنعت پدیدهای به نام دانش است. بدین ترتیب او نخستین دسته از دانشجویان ایرانی را برای فراگیری علوم و فنون نوین روانه اروپا ساخت. عباس میرزا همچنین در مطبوعات انگلستان به جهت آنکه متخصصان و کارشناسان کشاورزی بتوانند به ایران آمده و در منطقه مهاباد «مستعمره نشین» ایجاد نمایند اعلام آگهی داد ! وی همچنین تلاش پیشه ساخت تا در تبریز توسط میسیونرهای مذهبی یک مدرسه جدید ایجاد نماید تا مسلمانان و مسیحیان با هم در آنجا به تحصیل بپردازند. عباس میرزا، نخستین روزنامه ایران را به نام، کاغذ اخبار، نیز انتشار داد. با این وجود شاهزادگان که اصلاحات او را مترادف با قدرت یافتن و محبوبیتش میدیدند با وی به مخالفت برخاستند. دستهای نیز به مخالفت با عباس میرزا از ناحیه مذهب برخاستند و از دین «به عنوان محمل و ابزاری جهت حمله به نوگرایی «و مخالفت با او استفاده کردند. درحقیقت، این مورد را شاید بتوان نخستین میدانی در عهد قاجار برشمرد که مصاف و تقابل سنت و مدرنیته در آن رخ داده است. چنانکه مخالفان عباس میرزا میگفتند «او فرنگی شده است و چکمه فرنگی میپوشد» و بیان میداشتند او «مسیحی است و میخواهد پیش مسیحیان خودشیرینی کند و به همین جهت آداب و رسوم مسیحیان را رواج میدهد».
به هر ترتیب، با آنکه عباس میرزا با مرگ زودرس خود چهره در نقاب خاک کشید و نظام جدیدش نیز به خاک سپرده شد، اصلاحات و نوگرایی از سوی میرزا ابوالقاسم قائم مقام، پیشکار عباس میرزا و صدراعظم محمدشاه قاجار، از سرگرفته شد. قائم مقام حتی در نگارش نثر پارسی نیز تلاش نمود با ساده نویسی دگرگونی ایجاد نماید و با خارج کردن صنایعی ادبی چون استعاره، تشبیه، کنایه و… از نثر پارسی آن را قابل فهم برای همگان نه فقط صاحبان کمال نماید. با این وجود پیشروی او به سوی مدرنیسم در اندک زمانی از سوی فرصتطلبان سودجویی که نفع خود را در ثابت قدم ماندن در سنت میدیدند متوقف شد و خودش نیز کشته گرایش و میلش به نواندیشی و نوگرایی شد.
نوگرا و نواندیش بعدی که تکاپوی بسیار در جهت اصلاحات پیشه ساخت میرزا تقی خان فراهانی نامور به امیرکبیر بود.
امیرکبیر در طی حدود سه سال صدارت خویش اقدامات اصلاحی مهمی را آغاز کرد، اصلاح تشکیلات اداری، براندازی شیوه خرید و فروش ایالات، اصلاح نظام ارتش، سروسامان دادن به امور مالیه و خزانه، کاهش دادن مواجب و مستمری های شاهزادگان، درباریان، دیوانیان و روحانیان، تفکیک امور عرفی از امور شرعی، مبارزه با رشوه خواری، دزدی و پیشکش حکام و دیوانیان، راه اندازی چاپارخانه و پست جدید، تاسیس مدرسه دارالفنون، تاسیس صنایع جدید و از جمله پارچه بافی، تولید توپ و سلاحهای سبک، استخراج معادن، محدود ساختن آزادی واردات برای حمایت از تولیدکنندگان داخلی و تاسیس روزنامه وقایع اتفاقیه تنها نمونههایی از نوگراییهای او محسوب میشوند.
فریدون آدمیت که ارزنده ترین کار تاریخی را در مورد امیرکبیر انجام داده است اذعان میدارد که «اهمیت مقام تاریخی امیر به سه چیز است: نوآوری در راه نشر فرهنگ و صنعت جدید، پاسداری هویت ملی و استقلال سیاسی ایران در مقابله با تعرض غربی، اصلاحات سیاسی مملکتی و مبارزه با فساد اخلاق مدنی». با تمام این اوصاف، اصلاحات و نوآوری های امیرکبیر نیز با مخالفت گروه هایی که اقدامات او موجب زیان آنها شده بود مواجه گشت و او نیز بر اثر دسیسههای مجموعهای از عناصر درباری، تعدادی سران قبایل و استعمارگران اروپایی به فرمان ناصرالدین شاه جوان و خام کشته شد. بایسته است یاد گردد اگرچه منابع تاریخی به اصلاحات دوره ناصری و رغبت ناصرالدین شاه برای انجام اصلاحات اشاره داشته اند، اما میبایست توجه کرد که ناصرالدین شاه در تمام مدت سلطنت خود به هیچ وجه حاضر نبود اندکی از اقتدار و سلطه سنتی و خودمختاری حکومت استبدادی خویش بکاهد و برای از میان برداشتن هر چیزی که منافی منافع شخصی او بود از هیچ تلاشی رویگردان نمی شد.
با سقوط امیرکبیر برای یک دوره طولانی تا به روزگار روی کارآمدن میرزا حسین خان سپهسالار پرونده اصلاحات به تقریب بسته شد.
اما نیازمند یادکرد است که تا این زمان کانون اصلی اندیشههای اصلاح طلبانه و تفکرات نوگرایانه در خود دستگاه حکومت به وجود آمده بود، آنچه روشن است، اصلاحات مختصر عباس میرزا و شروع به بازسازی ارتش و اعزام دانشجو به فرنگ و دیگر جنبهها و به دنبالش اصلاحات قائم مقام، امیرکبیر و سایر اقدامات نوگرایانه بیش از آنکه باعث تقویت سلطنت شود موجب افزایش تقاضا برای اصلاحات بیشتر در کشور شد و در نتیجه نجواهای درخواست انجام تغییرات گسترده از خارج نظام نیز به گوش رسید.
نواندیشی غیر حکومتی
براساس آنچه از تاریخ نوشتههای روزگار قاجار بر میآید روشنفکران یا تجددطلبان کسانی بودند که ندای اصلاحات و نوای نوگرایی را با صدای بلند در ایران سردادند. این روشنفکران را میتوان به دو دسته روشنفکران ملی گرا و متجدد (عمدتا تحصیلکرده فرنگ) و روشنفکران مذهبی (عمدتا روحانیان) تقسیم و تفکیک کرد. با تمام این احوال نباید فراموش کرد که در بررسی گرایش های کلی روشنفکران، تفاوت بین نوگرایی و غرب گرایی را هم باید لحاظ داشت، به ویژه آنکه به دلیل آشنایی اندیشمندان ایرانی با افکار و پدیدههای جدید از کانال تمدن غرب، گاه نوگرایی و مدرنیسم با غربزدگی و تقلید صرف درهم تنیده شده است.
به هر ترتیب، روشنفکرانی که مجذوب اندیشههایی چون لیبرالیسم یا آزادی جان و مال و قلم و بیان و اندیشه، سوسیالیسم یا حق شهروندی و رفاه عمومی، ناسیونالیسم یا وحدت ملت و متاثر از افکار روسو، هیوم، ولتر و دیگر متفکران غرب بودند، ابتدا با انتقادهای معمولی و سپس با چاپ کتابها و ایجاد انجمنها کوشیدند تا مردم را متوجه لزوم تغییرات اساسی در کشور سازند. دانشجویان و دانش آموختگان فرنگ همچون فتحعلی آخوندزاده، بنیانگذار ناسیونالیسم ایرانی، که یک آزادیخواه و سکولاریست به معنی غربی آن روز اروپا و پشتیبان گسترش تمدن و اصول پارلمانی غربی در ایران بود، میرزاصالح شیرازی، پایه گذار صنعت چاپ ایران، میرزا ملکم خان، ناشر روزنامه قانون و کسی که مقام او را برخی نویسندگان آن عهد و از جمله ناظم الاسلام کرمانی، نویسنده کتاب تاریخ بیداری ایرانیان، در بیداری مردم مانند ولتر، روسو و هوگو دانسته اند، آقاخان کرمانی، از تدوین کنندگان اندیشه ناسیونالیسم و یکی از سرسخت ترین منتقدان سنت به ویژه دین باوری و روحانیان شیعه، طالبوف، که به تعبیری نخستین مبدع نوعی، پروتستانیسم اسلامی، بود، میرزا حسن رشدیه، بنیانگذار نخستین مدرسه به سبک نوین، یوسف خان مستشارالدوله که آشتی دهنده مذهب به عنوان یکی از مظاهر سنت با نوگرایی و مدرنیته به شمار میرود، مجدالملک و فرخ خان غفاری و… از طریق طرح پیشرفتهای خارج از ایران و معرفی اندیشهها و تجلیات دموکراتیک، لیبرالیستی و سکولار توسط رسالهها یا سفرنامههای خود توانستند موجی را در کشور برانگیزانند. درواقع در همان حال که نفوذ اقتصادی غرب، بازاریان را در قالب طبقات متوسط متشکل میکرد، روشنفکران به عنوان یک قشر کوچک ولی پویا به این باور رسیدند که باید زنجیرهای استبداد سلطنتی، جزم اندیشی دینی و امپریالیسم خارجی را با سه کلید مشکل گشا (مشروطیت، سکولاریسم و ملی گرایی) از دست و پای ایرانیان بازکنند. البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که راهکارهای این روشنفکران به مانند هدفهایشان یکسان نبود و به همین سبب و البته پارهای دلایل دیگر چون التقاط گری و عدم انسجام فکری و ناتوانی در درک شرایط خاص ایران یا تطبیق واقعیات موجود نتوانستند موفقیت فوق العادهای بیابند.
روحانیان و روشنفکران مذهبی به سان سیدجمال الدین اسدآبادی، بنیانگذار اندیشه پان اسلامیسم، شیخهادی نجم آبادی، عضو فعال انجمن پان اسلامیتهران، کسی که به اعتقاد بسیاری فراهم کننده بیداری ایران و نهضت اسلام بود و میرزا محمد حسین نائینی، نویسنده مهمترین و منظمترین کتاب پیرامون مشروطه، نیز درجهت تعامل و نزدیکی سنت و مدرنیته به کوشش پرداختند و آرایی را درخصوص تطبیق دین اسلام با خردورزی و علم، ناسیونالیسم با برادری دینی، همسویی دین و سیاست و تمایز تقلید از اقتباس مطرح کردند که بعدها افرادی چون شکیب ارسلان، رشیدرضا و ابن بادیس در جهان اسلام آن را دنبال کردند. ظاهرا روشنفکران مذهبی از روشنفکران تحصیلکرده غرب موفق تر بودند، زیرا سابقه فعالیت و نظریه پردازی فقها در امور سیاسی میتوانست روحانیت را در تطبیق آرای دینی با خواستههای زمان یاری دهد. البته در این میان رابطه سنتی مجتهدان و مقلدان و همچنین خوش چهره بودن علما در چالش با حاکمیت را نباید فراموش کرد.
بایسته است یاد شود، مجموعه عواملی دیگر نیز باعث وزش نسیم اصلاحات شد، عواملی چون تاثیر حضور استعمار، انسجام اجتماعی در قالب شکل گیری طبقات نوین، اشاعه افکار نو و درخواست استمرار تغییرات. در این میان نباید از کنار قیام تنباکو که در جریان آن گروه هایی از سنت گرایان و نوگرایان دست در دست یکدیگر نهاده و با واگذاری امتیازهای کلان اقتصادی به سرمایه داران غربی به مخالفت برخاسته و سبب شدند رژیم خودکامه شکست را پذیرا شود به آسانی گذر کرد، زیرا این جنبش عظیم اسباب تقویت اراده ملی را فراهم آورد. درحقیقت رشد شهرنشینی و تجارت و به دنبال آن ایجاد اقشار همبسته (اصناف، تجار و شهروندان) که دشمنی مشترک (دولت) و هدفی مشترک (آزادی) داشتند موجب شد تا در نخستین رویارویی با حکومت در قیام تنباکو، رمز پیروزی یعنی وحدت کلمه و همبستگی ملی شناخته شود و بورژوازی نوپا با احساس خوش غلبه بر استبداد دست به ادامه کار اصلاح زند تا بتواند در جایی از هرم اجتماعی و نظام سیاسی و مالی کشور آرام گیرد. در حقیقت، نتیجه نهایی تمام این حرکات اصلاحی و برآیند تمام تقابلها و تعاملهای سنت گرایان و نوگرایان و به ویژه جنبش تنباکو درک همبستگی ملی و رمز پیروزی بود و دستاوردهای مهمی نظیر قتل ناصرالدین شاه خودکامه، ایجاد انجمن های مخفی و پیوند مشارکتی بازرگانان، روحانیان و روشنفکران و شتاب بسیار بخشیدن به گام های اصلاحات را در پی داشت تا حدی که فریاد مشروطه خواهی سرداده شد که البته بحث و بررسی آن خود مجالی دیگر میطلبد.
منابع و ماخذ
۱- آبراهامیان، یرواند؛ ایران بین دو انقلاب، درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ولیلایی، چاپ پنجم، تهران: نشر نی، ۱۳۷۹
۲- آجودانی، ماشا» الله؛ یا مرگ یا تجدد؛ تهران: اختران، ۱۳۸۳
۳- آدمیت، فریدون؛ امیرکبیر و ایران؛ تهران: خوارزمی، ۲۵۳۵
۴- اقبال، عباس؛ میرزا تقی خان امیرکبیر؛ تهران: طوس، ۱۳۵۵
۵- الگار، حامد؛ دین و دولت در ایران، نقش علما در دوره قاجار؛ ترجمه ابوالقاسم سری، چاپ دوم، تهران: توس ۱۳۶۹
۶- الگار، حامد؛ نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت؛ ترجمه ابوالقاسم سری، چاپ دوم، تهران: توس، ۱۳۵۹
۷- جهانبگلو، رامین؛ ایران و مدرنیته؛ تهران: گفتار، ۱۳۸۰
۸- حائری، عبدالهادی؛ تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق؛ چاپ سوم، تهران امیرکبیر، ۱۳۸۱
۹- زرشناس، شهریار؛ تاملاتی درباره روشنفکری در ایران؛ تهران: برگ، ۱۳۷۳
۱۰- زیباکلام، صادق؛ سنت و مدرنیته، ریشه یابی علل ناکامیاصلاحات و نوسازی سیاسی در ایران عصر قاجار، تهران: روزنه، ۱۳۷۷
۱۱- زیبا کلام، صادق؛ ما چگونه ما شدیم، ریشه یابی علل عقبماندگی در ایران؛ چاپ چهاردهم، تهران: روزنه، ۱۳۸۵
۱۲- شمیم، علیاصغر؛ ایران در دوره سلطنت قاجار؛ چاپ دهم، تهران: مدبر، بی تا
۱۳- فراستخواه، مقصود؛ سرآغاز نواندیشی معاصر؛ تهران: شرکت سهامیانتشار، ۱۳۷۴
۱۴- فوران، جان؛ مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال ۱۵۰۰ میلادی مطابق با ۸۷۹ شمسی تا انقلاب؛ ترجمه احمد تدین، تهران: خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۷
۱۵- کرمانی، ناظم الاسلام؛ تاریخ بیداری ایرانیان؛ چاپ ششم، تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۱
۱۶- کسروی، احمد؛ تاریخ مشروطه ایران؛ جلد اول، چاپ شانزدهم، تهران: امیر کبیر، ۱۳۶۳
۱۷- گیلانی، سورنا؛ «نوگرایی و اصلاح طلبی در عصر قاجار»؛ روزنامه سرمایه، شماره ۲۲۰، ص۸
۱۸- مشعوف، حمید؛ وزارت و وزیران اعظم در دوره قاجار، جلد اول: بجنورد: دانشگاه آزاد اسلامی، ۱۳۸۳
۱۸- نعمتی لیمایی، امیر؛ «گسترش بیبرنامه اندیشه اصلاحگری در دوره قاجار، گفت وگو با دکتر حمید مشعوف»؛ روزنامه سرمایه، شماره ۲۲۰، ص۸
۱۹- ورهرام، غلامرضا؛ نظام سیاسی و سازمانهای اجتماعی ایران در عصر قاجار؛ تهران: معین، ۱۳۸۵
منبع: روزنامه مرمسالاری ۲۲ مهر ۱۳۸۷