تئودور داستایوفسکی؛ نقاش خصایل انسانی :: پرویز شیشه‌گران

زندگی شخصی داستایفسکی آکنده از جو شکنجه متقابلی است که تأثیر خود را در آثار او نیز گذاشته است. داستایفسکی، کارشناس بزرگ زیروبم‌های روان انسانی به‌شمار می‌آید. گوگول پیش از همه نویسنده‌ای اجتماعی است و داستایفسکی پیش از همه نویسنده‌ای روان‌شناس. می‌توان گفت که آثار گوگول، آماری ادبی از اوضاع روسیه به‌شمار می‌آید و اما داستایفسکی با وسعت ویژگی‌های شخصیت‌هایش، انسان را تحت‌تأثیر خود قرار می‌دهد.
براساس چنین اندیشه‌ای داستان «زن صاحبخانه» نوشته ‌شد؛ داستانی که داستایفسکی را به مدت یک سال، یعنی از اکتبر ۱۸۴۶ تا دسامبر۱۸۴۷، به‌شدّت به کار وا می‌داشت. طی این مدت رسالۀ روان‌شناختی نخستین، به رمانی اصیل از رمز و راز و دهشت و نفرت بدل ‌شد؛ رمانی که براساس جدیدترین مسائل روان‌شناختی (دوگانگی احساسات زنانه، جبران یک گناه خیالی، نیروی القای روانی و مانند آن) نوشته شده است. روش آفرینش هنری نیز به نوبۀ خود تغییر یافت؛ یکی از عناصر اساسی سبک داستایفسکی، یعنی خصوصیت الهام گرفته از مضمون و سبک، به اوج کمال خویش دست یافت و تیپ‌های مربوط به حومه‌های پایتخت، رنگ و بوی داستان‌های کوتاه رمانتیک به خود ‌گرفت. داستایفسکی خود به ویژگی غنایی نثر خود اشاره‌ای دارد و در ابتدای سال ۱۸۴۷، به برادر خود نوشت: «قلم من توسط چشمۀ الهامی که مستقیماً از روح من می‌تراویده هدایت می‌شده است». تمامی حوادث زن صاحبخانه در آثار بعدی داستایفسکی بسط یافته‌اند. زن صاحبخانه، هسته مرکزی رمان ابله را تشکیل می‌دهد که در آن نیز زن از دوگانگی احساس خویش در رنج است و در انتخاب میان میشکین فرشتۀ خصال و روگوژین جنایت‌پیشه در درون خود با تعارض روبه‌روست و بالاخره هم در شب پیش از ازدواج، به دنبال روگوژین می‌رود تا به دست این رشک‌ورز تیره‌دل کشته شود.